استانبول رفتن آقا سپهر
سپهر جون اولین مسافرت خارج از کشورش رو رفت جای همه دوستای خوبش خالی .سپهر گلی خیلی بهش خوش گذشت.از صبح که بیدار میشد مشغول شیطونی بود تا آخر شب .هرجا که آهنگ بود سپهر هم اون وسط در حال رقصیدن بود و عکس گرفتن.جمله ای که همه را به خنده مینداخت این بود که می گفت (ما که آدم نیستیم)آخه تو خوردن غذا; صندلی اتوبوس;بلیت و..حساب نمیشد.خنده دار اینکه موقعی که تو فرودگاه استانبول داشتیم برمیگشتیم مامور پاسپورتها وقتی گفت سپهر رو نشون بدیم پسرم بلند گفت ای بابا ماکه آدم نیستیم و لیدرمون که ترکیه ای بود کلی خندید و به اون مامورها گفت و اوناهم خندشون گرفت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی